زلزله دوباره ساسی؛ جنابان سانسورچی شما متهمید

زلزله دوباره ساسی؛ جنابان سانسورچی شما متهمید
ساسی مانکن برای چهارمین سال پیاپی تک قطعه جنجالی‌اش را در انتهای سال منتشر کرده که بازتاب فراوانی در بین فعالان عرصه موسیقی و کاربران فضای مجازی داشته است.
برترین‌ها: ساسی مانکن برای چهارمین سال پیاپی تک قطعه جنجالی‌اش را در انتهای سال منتشر کرده که بازتاب فراوانی در بین فعالان عرصه موسیقی و کاربران فضای مجازی داشته است.
زلزله دوباره ساسی؛ جنابان سانسورچی شما متهمید
سیدمهدی موسوی‌تبار، روزنامه نگار در نقدی تحت عنوان «ما هیچ! ما فقط نگاه» در این رابطه نوشت:
* انگار باید عادت بکنیم به این تک آهنگ‌های سالانه پدیده عجیب و غریبی به نام «ساسی مانکن». تک آهنگ‌هایی که هر سال با یک تنظیم جذاب و روان، یک یا چند مفهوم مهم فرهنگی یا اجتماعی را هدف قرار می‌دهد و به واسطه ملودی‌های ساده و پرطرفدارش، پرتکرار می‌شوند. از توصیه به بچه‌ها برای «اول اینستا بعد کتاب» تا حضور یک بازیگر فیلم‌های پورن در نماهنگ آخرش، نشان می‌دهد که این ویژگی‌ها نمی‌توانند بدون ‌انگیزه و هدف خاصی در این قطعات قرار داده شده باشند و مخاطبان هدفش حتما مشخص شده‌اند.
ا* ین قطعات تصویری که امسال هم با قطعه «مامان منو ببخش» ادامه پیدا کرده است چندین مشخصه ثابت، مهم و البته تکراری دارد؛ حضور و وجود یکی از اعضای خانواده یا مشاغل مشهور، ارجاع به برخی آهنگ‌های مشهور یا افراد معروف داخلی، استفاده از کلمات و اصطلاحات به‌روز در جامعه که اغلب مثبت نیستند و عادی‌سازی برهنگی در کنار ترجیع‌بندهای آشنا به ذهن که به سرعت در یاد مخاطب می‌ماند.
* در متنهای سال‌های گذشته به این نکته مکرر اشاره شد که وقتی می‌دانیم که قرار است از کدام جبهه و با چه ابزاری مورد هجوم قرار بگیریم منطقی است که پیش از برخورد این سلاح، فکر اساسی و دست‌کم از هدف مورد اصابت، محافظت شود. عجیب اینکه در این چهار سال به جز برخورد با دانش‌آموزان فلان مدرسه و تهدیدهای آموزش‌وپرورش و پخش چند گزارش سفارشی ضعیف در بخش‌های خبری سیما، واکنش موثر و مفید دیگری ندیدیم.
* شاید خیلی‌ها این مساله را عمیق ندانند اما پخش متعدد یک آهنگ با ویژگی‌هایی که شرحش رفت در ماشین‌ها یا مراکز خرید و میزان بالای مصرفش در ایام عید تاثیرات غیرقابل جبرانی دارد. اینجا دیگر صحبت از ملودی یا متن ترانه ضعیف نمی‌کنیم یا اصلا بحث به خاطر وجود یکی دو کلمه مبتذل در ترانه نیست؛ تولید این قطعات تبدیل به یک رویه شده و برخی خوانندگان دیگر هم سعی کردند با پیروی از چنین سبکی، خودشان را مطرح کنند.
زلزله دوباره ساسی؛ جنابان سانسورچی شما متهمید
* به جز خوانندگان و تهیه‌کنندگان آثار مبتذل موسیقی که با افزایش استقبال از قطعاتی شبیه به آهنگ‌های ساسی، فضا را برای خودشان آماده می‌بینند احتمالا پخش چنین آهنگ‌هایی در بستر فضای مجازی، می‌تواند خبر خوشی برای موافقان طرح صیانت از فضای مجازی باشد. آنها به راحتی می‌توانند تمام بار منفی تولید چنین محصولی را روی دوش فضای مجازی بگذارند و ادعا کنند که اگر بگذارند چنین طرحی تصویب شود دیگر نه خبری از ساسی مانکن می‌شود و نه تتلو و امثالهم و این همان روش برخورد سطحی و بدون پشتوانه جامعه شناختی و عقلانی است که در سایر حوزه‌های فرهنگی ما هم به چشم می‌خورد. برخورد با معلول به جای علت، ساده‌ترین و البته کم اثرترین راه‌حل است. یک خواننده، با همه اهداف و‌ انگیزه‌های پشت یک اثر، نهایتا یک قطعه را اجرا می‌کند و می‌رود سراغ قطعه بعدی‌اش. موسیقی ما فارغ از پاپ و سنتی، سال‌هاست که هیچ نقشه راهی ندارد.
* همیشه در موضع واکنش نشان دادن است و از خودش کنش یا دست‌کم کنش موثری نشان نمی‌دهد. اوج این نبودن نقشه را می‌توان در رسانه ملی دید. آهنگی که مثلا در فصل پاییز، پخش آن ممنوع بوده، در فصل بهار، بدون مشکل پخش می‌شود و خواننده‌ای که نهایتا چند قطعه ضعیف اما مشهور را اجرا کرده ناگهان از برنامه‌های پرطرفدار و گاه زنده سر درمی‌آورد و به واسطه همان حضور، برای خودش موقعیت رسمی هم دست‌وپا می‌کند و احتمالا بعدش سر از کشورهای دیگر درمی‌آورد.
* درست است که این قطعات به واسطه سخافت ذاتی، در تاریخ موسیقی ایران ماندگار نخواهند شد اما اثراتی که در کوتاه‌مدت و حتی بلندمدت روی گوش موسیقی و روح و روان مخاطب و به‌طور خاص نوجوان و جوان می‌گذارند مخرب است. تنزل سطح سلیقه موسیقایی آنها و همین‌طور عادی کردن برخی از ارتباطات و تابوها کمترین اثر این‌گونه از قطعات است. احتمالا شما هم می‌خواهید بپرسید که چاره چیست؟ در سال‌های قبل هم پیشنهادهایی ارائه شد که همچنان امیدوار به شنیده شدن آنها توسط مسئولان فرهنگی کشورمان هستیم. برخی از سبک‌ها و ژانرهای موسیقی در کشور ما طرفداران فراوان و خاص خودش را دارد و عموم این طرفداران را نسل‌های جوان و نوجوان تشکیل داده‌اند.
* پذیرفتن این سبک‌ها و تلاش برای تولید محصولات استاندارد، جذاب و دغدغه‌مند برای این مخاطبان یکی از ساده‌ترین روش‌ها برای جلوگیری یا دست‌کم، کاستن از استقبال فوق‌العاده از آهنگ‌هایی است که توسط امثال ساسی مانکن منتشر می‌شوند. مثلا پذیرفتن سبک رپ و برگزاری کنسرت‌هایی با حمایت و نظارت توامان می‌تواند میزان اثربخشی آثار مبتذل را کاهش دهد. ترانه با کیفیت و توانا در ایجاد ارتباط با عموم جامعه در کنار تنظیم جذاب و خوانندگی منطبق با استانداردهای روز، مثلثی هستند که برای تولید هر اثر پرطرفداری کفایت می‌کند.
* تولید این قطعات قطع نمی‌شوند و احتمالا شاهد افزایش آنها هم هستیم اما نمی‌توانیم سطح واکنش‌ها را در حد برخورد با چند راننده یا دانش‌آموز پایین بیاوریم و توقع داشته باشیم که آنها در خلوت خودشان به آن آهنگ‌ها گوش ندهند یا همان چیزی را بشنوند که ما دل‌مان می‌خواهد.
* قدرت‌نمایی ساسی مانکن و شبیه به او صرفا نه به خاطر توانایی‌های آنهاست و میدان خالی از آثار شاخص و قابل دفاع و مهم‌تر از آن نبود یک برنامه مدون و اجرایی و ملموس به آنها مجال فعالیت و اثرگذاری می‌دهند. ساسی مانکنی که در داخل مشهور شد و در انتخابات هم برای نامزدها خواند و سپس مهاجرت کرد یک نمونه از تایید این نکته است که برای موسیقی هیچ برنامه‌ای نداریم و نه می‌دانیم با آنها که هستند چه رفتاری بکنیم و نه می‌دانیم با آنها که رفته‌اند باید چه مواجهه‌ای داشته باشیم. سال گذشته هم گفتیم که بازدید میلیونی از تیزر آهنگ جدید ساسی یک زنگ خطر است و امسال هم مجبوریم که آن را تکرار کنیم.
* اگر زمانی مخاطب موسیقی پاپ بین محمد اصفهانی، علیرضا عصار، شادمهر عقیلی، قاسم افشار، خشایار اعتمادی و... باید سلیقه‌اش را انتخاب می‌کرد حالا اما باید از او خواهش کنیم که چه آهنگی را، به خاطر سلامت روانی خودش، گوش نکند و این یعنی یک عقب‌گرد کامل. محدود کردن مشکلات موسیقی به برگزاری یا عدم برگزاری چند کنسرت یا ممنوع‌الکاری موقت چند خواننده توسط اهالی موسیقی هم در ایجاد وضعیت فعلی موسیقی بی‌تاثیر نبودند. موسیقی پاپ ایرانی، ما را ببخش که اوضاع‌مان این شده است.

ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی

ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
چرایی دستگیری داریوش در شهریور ۱۳۵۳ و چگونگی آزادی او از این بند، به رغم کنج‌کاوی‌های بسیار، از جانب گذشته‌کاوان، و با وجود توضیحات مختلف با جزییات مشخص از طرف نامدارانِ درگیر در این پرونده، هم‌چنان «پر سؤال و گلایه و تردید» است.
وب سایت حسین عصاران: چرایی دستگیری داریوش در شهریور ۱۳۵۳ و چگونگی آزادی او از این بند، به رغم کنج‌کاوی‌های بسیار، از جانب گذشته‌کاوان، و با وجود توضیحات مختلف با جزییات مشخص از طرف نامدارانِ درگیر در این پرونده، هم‌چنان «پر سؤال و گلایه و تردید» است. اتفاقی که با ظاهرسازی به اصطلاح منکراتی، و به بهانه‌ی اعتیاد او آغاز شد، اما با رویکرد ندامت‌سازِ اجباری نهاد‌های امنیتی، به ظاهر به پایان رسید.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
اما با وجود ابهام‌هایی در این‌باره، می‌توان با اطمینان گفت که این اتفاق، پی‌آمدِ توجه و تمرکز نهاد‌های امنیتی به خرده‌جریان ترانه‌های موسوم به معترض بود که در سال‌های ابتدایی دهه‌ی پنجاه شکل‌گرفته بود و به رغم کم تعدادی، بُرد و بُرش بسیاری در متن جامعه‌ی شهری آن دوران یافته بود.
کارنامه‌ی ترانه‌خوانی داریوش در ابتدای راه و در دوران کوتاه‌مدتِ آزمون سبک‌ها و مایه‌های مختلف ترانه‌خوانی (از ترانه‌های جوان‌پسند، در سبک خاص پرویز مقصدی تا ترانه‌هایی با مایه‌های ایرانی) بیشتر شبیه‌سازی‌شده‌ی صدای خوانندگانی هم‌چون کوروس سرهنگ‌زاده، بیژن مفید و حتی عماد رام و در کل، هم‌تباران و دنباله‌گیران صدای داریوش رفیعی محسوب می‌شد. اما به طور مشخص، با گسترش همکاری او با بابک بیات و ایرج جنتی‌عطایی و به ویژه اجرای ترانه‌ی جنگل در سال ۱۳۵۱ کارنامه‌ی خوانندگی او شکل، سویه و فضای تازه‌ای پیدا کرد.
همکاری این گروه سه نفره در سال ۱۳۵۱ و با اجرای ترانه‌ی پسرم و شهر غم (ترانه‌ی متن فیلم شیر تو شیر)  آغاز شده بود.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
هفته نامه‌ی سپید و سیاه؛ شماره‌ی ۱۰۰۸، ۲۵ بهمن ۱۳۵۱.
اما پس از آن و با ساخت و انتشار ترانه‌ی علی کنکوری (ترانه‌ی متن فیلم علی کنکوری) و مهم‌تر از آن ترانه‌های جنگل (ترانه‌ی متن فیلم خورشید در مرداب) بود که صدای داریوش تشخص ویژه‌ای پیدا کرد: تشخصی، در مرتبه‌ی نخست از منظر تغییر پیوسته کیفیت اجرا و رنگ و طنین صدای خوانندگی، و در مرتبه‌ی بعدی و چه‌بسا مهم‌تر، از نظر کیفیت ترانه‌های کارنامه‌ی خوانندگی‌اش. اتفاقی که با انتشار ترانه‌های بوی خوب گندم در آبان ۱۳۵۲ و خونه در دی‌ماه ۱۳۵۲ گسترش پیدا کرد.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
آگهی انتشار ترانه‌ی خونه؛ روزنامه‌ی اطلاعات، ۲۰ دی ۱۳۵۲
با استقبال گسترده از این ترانه‌ها بود که در میانه‌ی جلوه‌گیری خوانش‌های اعتراضی و مبارزاتی از هنر مردمی، نزد عموم علاقمندان، صدای داریوش به یکی از نماد‌های ترانه‌ی معترض بدل شد؛ هم‌چنان که به رغم ممنوعیت انتشار صدای او از رادیو و تلویزیون، روند محبوبیتش، گسترده‌تر و خوانش‌های اعتراضی از ترانه‌های کارنامه‌اش نیز پرکشش‌تر و همه‌گیرتر می‌شد. هم‌چنان که ترانه‌ی زندونی که در تیرماه ۱۳۵۱، روی فیلمی از گستره‌ی فیلم‌های معمول سینمای ایران، به نام گذر اکبر و در توصیف زندگی شخصیت اول فیلم شنیده شده بود، تحت تأثیر همین فضای برساخته شده، به برداشت‌ها و تفسیر‌های اعتراضیِ خوش‌آیندِ سلیقه‌ی عامه پیوند خورده بود.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
به موازات این روند و به دنبال اتفاقات پلیسی و امنیتی مشهوری چون دستگیری اعضایی از کنفدراسیون دانشجویان و همچنین واقعه‌ی سیاهکل در سال ۱۳۴۹ و از آن مهم‌تر دستگیری عوامل پرونده‌ی پر از ابهام موسوم به پرونده‌ی گلسرخی، سیطره‌ی نگاه امنیتی ساواک بر مناسبات اجتماعی، سیاسی و حتی هنری نیز ابعاد گسترده‌تری پیدا کرده بود. چنان‌چه این سازمان توانست با بزرگ‌نمایی اتفاقات پس پشت و اهمیت‌بخشی به اقدامات پیش‌گیرانه‌اش، در مناسبات سیاسی مقرر بین نهاد‌های قدرت، دست بالا را بگیرد تا این‌چنین برای تمرکز و کنترل بیش از پیش جریان‌های هنری، و پیش از همه، ترانه اختیارات بیشتری پیدا کند.
تابستان ۱۳۵۳ و در اوج محبوبیت داریوش، هفته‌نامه‌های عامه‌پسند ستاره سینما» و سپید و سیاه خبر پخش ترانه‌ی تازه‌ی این گروه سه نفره را با نام بن‌بست منتشر کردند؛ اما این بار نه روز صفحات گرامِ تولیدیِ بخش خصوصی؛ بلکه از رادیوی دولتی ایران، برای همه، و در پرمخاطب‌ترین برنامه‌ی آن؛
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
هفته نامه‌ی سپید و سیاه؛ شماره‌ی ۱۰۷۸، ۱۲ تیر ۱۳۵۳
هفته‌نامه‌ی «ستاره سینما»:
شماره‌ی ۴۹، ۸ تیر ۱۳۵۳
بالاخره شورای موسیقی رادیوتلویزیون ملی ایران، پس از سال‌ها صدای داریوش را تصویب و قابل پخش اعلام کرد.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
هفته نامه‌ی ستاره‌سینما؛ شماره‌ی ۴۹، ۸ تیر ۱۳۵۳
متن کلام این ترانه که در انتهای همین خبر چاپ شده بود، به طور آن را به نگرش اعتراضی ترانه‌های «جنگل» و «خونه» پیوند می‌زند.
سروده‌ای که با
«میون این همه کوچه که به هم پیوسته
کوچه قدیمی ما کوچه بن بسته»
آغاز می‌شد و با
«دست خسته‌مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی هر روزی باشه
دیر و زود‌
می‌رسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنه‌مونو می‌زنیم به پاکی زلال رود»
پایان می‌گرفت.
نکته‌ی جالب‌توجه در این میان، خبر حضور بابک بیات و ایرج جنتی‌عطایی به همراه داریوش در ضبط این برنامه‌ی صبح جمعه بود که به‌طور معمول سه‌شنبه‌های هر هفته انجام می‌شد. برنامه‌ای که پس از ضبط، برای بررسی و ممیزی به شورا‌های مربوطه، ارسال و در صورت تائید، جمعه صبح از رادیو ایران پخش می‌شد. هم‌چنان که از متن این خبر هم، چنین برمی‌آید که همه‌ی این اتفاق، به طور شفاف به پشیمان نشدن مسئولین موسیقی رادیو منوط شده است. اتفاقی که گویا محقق نشده و بنا به خبر شماره‌ی ۴۰۰ هفته‌نامه‌ی جوانان امروز در روز دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۵۳ (سه روز بعد از پخش برنامه‌ی وعده داده‌شده) مشخص است که مجوز پخش این دو ترانه، به رغم ضبط برنامه‌ی ویژه‌ای برای آن، صادر نشده است.۴
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
هفته نامه‌ی جوانان امروز؛ شماره‌ی ۴۰۰، ۱۷ تیر ۱۳۵۳
ترانه‌ی بن‌بست و خونه از رادیو ملی ایران پخش نشد، اما داریوش که در اوج محبوبیت بود، در مرداد همان سال، با سرمایه‌گذاری محمود قربانی، ارکستر بزرگ ۳۵ نفره‌ای را به رهبری واروژان برای اجرای برنامه در کاباره میامی تدارک دید تا بزرگ‌ترین آوردگاه اجرای زنده تا آن زمان را به نام خود کرده باشد.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
روزنامه‌ی اطلاعات؛ ۱۶ مرداد ۱۳۵۳
شهر در بحبوحه بازی‌های آسیایی تهران بود و مطابق پیش‌بینی از برنامه‌های داریوش در کاباره میامی استقبال چشمگیری شد. نمایش فیلم یاران هم با بازی او از ۲۸ مرداد تنها در سینما کاپری آغاز شده بود.
اما آگهی نمایش همین فیلم در روزنامه‌ی اطلاعات خود واگویی معناداری از شرایط آن روزهاست؛ آنجا که پیش از فیلم، فیلم کوتاهی با نام پیشرفت‌های صنعتی ایران برای علاقه‌مندان به داریوش و فیلم یاران نمایش داده می‌شد.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
روزنامه‌ی اطلاعات؛ ۴ شهریور ۱۳۵۳
این تناقض یازده روز بیشتر تاب نیاورد و با دستگیری داریوش در ششم شهریور ۱۳۵۳ و پایین کشیده شدن فیلم یاران از پرده‌ی سینما به پایان رسید و به‌جای آن در اتفاقی نادر و عجیب، عکس داریوش با لباس زندان، در مقابل ادوات مصرف مواد مخدر در مطبوعات به طور گسترده منتشر شد تا چنین وانمود شود که داریوش به جرم دایر کردن مرکز فساد و ضبط و نگهداری مواد مخدر و بنا به شکایت عده‌ای از اهالی خیابان زاهدی دراین‌باره دستگیر شده است.
ناگفته‌هایی از بازداشت تاریخی داریوش اقبالی
روزنامه‌ی اطلاعات؛ ۹ شهریور ۱۳۵۳
پروژه‌ی امنیتی کردن فضای ترانه کلید خورده بود، پس از آن شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی نیز به جرمی نامعلوم، اما به طور مشخص به خاطر سرودن کلام چند ترانه‌ی معترض دستگیر شدند.
اما سویه اصلی و پرقدرت‌تر این راهبرد امنیتی در محدودیت‌های سیستماتیک طراحی شده برای ضبط و انتشار ترانه‌ها متجلی شد؛ تا پیش از این، ساخت، پرداخت و انتشار ترانه‌های معترض بیش از هر چیز وامدار خلأ موجود در سیستم نظارتی و ممیزی ترانه‌ها در وزارت فرهنگ و هنر بود که برخلاف رادیو و تلویزیون ملی ایران سامانه و یا معیار‌های مشخصی برای ممیزی و صدور مجوز ترانه‌ها نداشت؛ اما برحسب تدابیر تازه‌ی نهاد‌های امنیتی، ابتدا شورایی در وزارت فرهنگ و هنر و به ریاست دکتر نیرسینا (نام آشنای سانسور و ممیزی کلام ترانه‌ها در رادیو) شکل‌دهی شد تا کلام هر ترانه‌ای را پیش از ضبط، بازبینی و در صورت عدم مغایرت با معیار‌های وضع شده تائید نماید.
در مرحله بعد نیز بر مبنای این تأییدیه، مجوز ضبط موسیقی و صدای خواننده‌ها برای استودیو‌های مورد درخواست صادر می‌شد. (به بیان دیگر بدون وجود چنین مجوزی، استودیو اجازه ضبط هیچ کاری را نداشت.) افزون بر این، تحویل نوار ضبط شده به تهیه‌کننده، خواننده و یا آهنگساز هم مشروط به بازشنیدن و تائید نهایی آن، توسط مسئول اجرایی این شورا (عباس خوشدل) شده بود تا این‌چنین همه ایده‌های ساخت، اجرا و انتشار ترانه‌های به اصطلاح بودار در نطفه مدفون شود.
مطالعه تاریخی ترانه‌های تولیدشده پس از این دوران، نشانگر بالاترین احاطه نهاد‌های امنیتی بر ترانه است.
نمود بزرگ این تسلط، حضور بابک بیات، ایرج جنتی‌عطایی و داریوش در ویژه‌برنامه‌ی جشن انقلاب شاه و ملت در ششم بهمن ۱۳۵۳ بروز پیدا کرد. همان کسانی که در تیرماه اجازه‌ی انتشار صدا و ترانه‌شان از رادیو صادر نشده بود، حالا این‌بار، به اجبارِ نهاد‌های امنیتی، در پخش مستقیم برنامه‌ای با اجرای ساسان کمالی از تلویزیون حضور یافتند تا سروده‌ی اجباری ایرج جنتی‌عطایی با نام رسول رستاخیز را مقابل دوربین اجرای زنده کنند؛ ترانه‌ای که باعجله و ساعتی قبل از اجرای این برنامه، نغمه‌ای برای آن ساخته شده بود. آن‌چنان ناگهانه که داریوش حتی فرصت یادگیری ملودی آن را هم نیافته بود تا بابک بیات به ناچار، در مقابل دوربین‌ها با زمزمه‌ی آهسته‌ی ملودی، خواننده را در اجرای درست ترانه همراهی کند.
وقتی‌که ساسان کمالی در ابتدای کار و در معرفی مهمانان این برنامه‌ی ویژه، به هنگامِ معرفی حسن شماعی‌زاده – که در کنار منصور ایران‌نژاد (نوازنده‌ی پیانو) نوازنده‌ی فلوت این ارکستر دو نفره بود- رو به شماعی‌زاده گفت:
«و شما دوباره …»
و بعد رو به دوربین چنین ادامه داد که:
«خیلی کار خوبی کردند … حسن شماعی‌زاده که باعجله … حدود ظهر برای ما آواز خوندن و می‌خواستن برن و… ما خواهش کردیم که تا اونجا که ممکنه … بمونن … خیلی خوب کاری کردین که با این گروه آمدین… آقای شماعی‌زاده…» حضور و اجبار نهاد امنیتی و ناگهانه‌گی این برنامه رخنمون شد.
چنان اجباری و از سرِ سلطه که ایرج جنتی‌عطایی در پاسخ به چراییِ طولانی بودن این سروده‌اش بگوید:
«وقتی حرفی برای گفتن هست آدم نمی‌تونه جلوشو بگیره …تا آخر میگه…»
معنادار است که وقتی ساسان کمالی به داریوش بابت حضور در تلویزیون بعد از مدت‌ها خوش‌آمد می‌گوید، داریوش با وجود همه‌ی ممنوعیت‌های پیشین می‌گوید:
«والا من منتظر بودم وقت مناسبی… و امروز که روز عزیزیه… و همه در جشن بزرگی …که ملت دارن جشن می‌گیرن منم شریک باشم… به نوبه‌ی خودم سهم کوچکی را ارائه بدم»
از جدال تاریک‌خانه‌های سانسور و ترانه‌های بیدار باید بیشتر نوشت.

کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی

کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
کیهان کلهر امروز ۵۸ ساله شد.
روزنامه خراسان - اکرم انتصاری: کیهان کلهر هنرمندی است که می‌توان به افتخار او و هنرش ایستاد و مدت‌ها دست زد. شاید اگر دنیای موسیقی شبیه المپیک بود، حسمان به او شبیه قهرمان‌هایی بود که بعد از بُرد‌های پیاپی، روی سکوی اول می‌ایستند و حسی توام با شوق و غرور به ما هدیه می‌دهند. کیهان کلهر مدت‌هاست با کمانچه‌نوازی‌های درخشانش روی صحنه، یکی از پرچمداران میراث هنری ما در دنیاست؛ دیپلماتی که کارش انتشار نغمه‌های ایرانی در اقصی نقاط عالم است.
کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
کیهان کلهر با سازش، خانه یکی است؛ به‌طوری که کمانچه با او و کیهان با کمانچه تعریف می‌شود. امروز، سوم آذرماه، این هنرمند نامدار عرصه موسیقی، ۵۸ ساله می‌شود و این مطلب درباره مسیری است که در طول این سال‌ها و در خدمت به موسیقی اصیل ایرانی پیموده و نیز، گفت‌وگویی است با شهرام ناظری و کیوان ساکت که سابقه آشنایی و همکاری طولانی با کیهان کلهر دارند، درباره نقش او در اعتلای موسیقی کشور ما.
اندک اندک جمع مستان...
مسیر کیهان کلهر در موسیقی به نام بزرگان گره خورده است. کودکی و نوجوانی کیهان در کرمانشاه گذشت، تا این‌که در سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی به همراه خانواده به تهران کوچید و با گروه هنری «شیدا» به سرپرستی محمدرضا لطفی، نوازنده برجسته تار آشنا شد.
کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
با سفر کیهان کلهر به ایتالیا و کانادا، برای ادامه تحصیل در رشته آهنگ‌سازی، برگ دیگری در زندگی هنری او رقم خورد و کیهان در رفت و برگشت‌های چندساله خود به کانادا و ایران، با گروه کامکارها، زنده‌یاد محمدرضا شجریان و شهرام ناظری روی صحنه رفت و با علیرضا افتخاری و ایرج بسطامی نیز، در قامت آهنگ‌ساز همکاری کرد. فهرست هم‌شانه‌شدن او با سرآمدان موسیقی ایرانی، گواه شوریدگی و سرپنجه‌های شگفت او در کمانچه‌نوازی ا‌ست.
جان دگرباره به کمانچه
اولین نشانه‌های کمانچه را می‌توان در کتاب موسیقی‌الکبیر ابونصرفارابی یافت. ردپای کمانچه در دوره صفویه و قاجاریه پررنگ‌تر شد، تا اینکه به دهه ۳۰ و به علی‌اصغر بهاری، حسین یاحقی و بعد از آن به اردشیر کامکار و کیهان کلهر رسید و به این شکل، کمانچه از کنج عزلت بیرون کشیده شد. درآمیختگی کیهان کلهر با کمانچه، به قدری شورانگیز بود که به سبک و شناسنامه او بدل شد و جان تازه‌ای به کمانچه داد.
کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
نشانه‌های این توانمندی در آهنگ‌سازی و نوازندگی برای آلبوم «شب، سکوت، کویر» آشکار است. در واقع کیهان کلهر، صدای کمانچه شد. او در آلبوم «شهرخاموش» که با هنرمندی نوازنده‌های برجسته خارجی یک آلبوم بین‌المللی است، اما نشان از موسیقی سنتی ایرانی دارد، توانست گوشه‌ای از قدرت این ساز و موسیقی وطنش را به نمایش بگذارد.
ساز ایرانی بر صحنه جهانی
موسیقی ایرانی تا به امروز هنرمندان توانمندی به خود دیده‌است، اما جمع اندکی از آنان توانسته‌اند روی صحنه جهانی معرف هنر خود باشند. کیهان کلهر یکی از هنرمندانی ا‌ست که توانسته خود و کمانچه را به عنوان نشانه و نمادی از موسیقی ایرانی به جهان معرفی کند. حضور او در گروه راه ابریشم و کمانچه‌نوازی سحرانگیزش در آلبوم «مرا به خانه بخوان»، گواه توانمندی او در این زمینه است. کلهر به واسطه حضور در این آلبوم، برنده جایزه «گِرِمی» سال ۲۰۱۷ که معتبرترین جایزه موسیقی جهان ا‌ست، شد.
کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
وی در سال ۲۰۰۴ هم یک‌بار نامزد دریافت این جایزه شده بود. به این ترتیب، او موسیقی ایرانی را دوباره به جهان و دنیای معاصر غرب معرفی کرد. دونوازی‌های او با نوازندگان برجسته، مانند اردال ارزنجان نیز در سال‌های گذشته، باعث اقبال بیشتر مردم به کمانچه و هنر کیهان روی صحنه شده است. او به دلیل تسلط و ذوق هنری‌اش در نواختن کمانچه، نوآوری بی‌وقفه و همکاری برای ابداع زبان‌های جدید موسیقایی و شناساندن موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی به مردم دنیا، جایزه جهانی وومکس را در سال ۲۰۱۹ از آن خود کرد.
کیهان به روایت استاد شهرام ناظری
شهرام ناظری این روز‌ها مشغول به پایان رساندن آلبوم‌های نیمه‌کاره خود است. آلبوم‌هایی که از سه، چهارسال پیش در تدارک آن‌ها بوده و با شیوع کرونا متوقف شد. این خواننده سال‌های زیادی را با کیهان کلهر، در گروه «دستان» به روی صحنه رفته است.
کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
این گروه در سال ۷۰ شکل گرفت و بر حفظ و گسترش موسیقی ایرانی اهتمام داشت. شهرام ناظری درباره این همکاری و موفقیت‌های کیهان کلهر به ما می‌گوید: «من در گذشته با بزرگان و اساتید زیادی در موسیقی همکاری داشتم. با کیهان کلهر مدت زیادی حدود هفت تا هشت سال در گروه دستان کار می‌کردیم. هر فردی با توجه به شایستگی خود جلو می‌رود و کارنامه هر هنرمندی مشخص است و همه از کار‌هایی که او در داخل و در خارج دارد، اطلاع دارند.»
یک هنرمند موفق جهانی
کیوان ساکت آهنگ‌ساز و نوازنده برجسته تار و سه‌تار، کیهان کلهر را یک هنرمند موفق جهانی می‌داند. او درباره تاثیر کلهر و ابعاد جهانی کار او می‌گوید: «کیهان کلهر در شمار هنرمندانی ا‌ست که توانسته‌است کمانچه و در پی آن موسیقی ایرانی را بیش از گذشته به مردم کشور‌های دیگر بشناساند و زیبایی‌های این موسیقی را برای آن‌ها آشکار کند و خب، این گام بزرگی است که او برداشته‌است. به‌ویژه همکاری با هنرمندان سرشناسی مانند یویوما که این فعالیت را پررنگ‌تر کرد.
کیهان کلهر؛ دیپلماتِ کارکُشته نغمه‌های ایرانی
در واقع همه کشور‌های دنیا در پی این هستند که موسیقی خود را به عنوان یکی از مهم‌ترین جلوه‌های فرهنگ و هنر، به تمام دنیا بشناسانند و عرضه و از این طریق، وجهه فرهنگی بسیار چشمگیری در بین کشور‌های جهان برای خودشان ایجاد کنند و از طرفی فرهنگ و هنر خودشان را هم گسترش دهند. نقش هنرمندان می‌تواند در نشان دادن جلوه‌های گوناگون و زیبای فرهنگ و موسیقی ایران بسیار تاثیرگذار باشد؛ در این سال‌ها کیهان کلهر با کنسرت‌های ارزشمند در نقاط مختلف دنیا، نقش بسیار موثری در معرفی و نشان دادن زیبایی‌های ساز کمانچه و موسیقی ایرانی داشته است. برای او آرزوی سلامتی و دوام و موفقیت‌های بیش از پیش دارم.»

مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه

مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
قمرالملوک وزیری؛ زنی استثنایی، فوق‌العاده مهربان و از جایی درست برآمده بود.
روزنامه همدلی - سارا حیدرنژاد: پانزدهم آبان‌ماه سال ۱۳۳۰ به دنیا آمد؛ در تهران. در دوران کودکی‌اش شاهد آمدورفت روضه‌خوان‌ها به خانه پدری بود و از همان دوران به خوانندگی علاقه‌مند شد. در همان روزها، در جشن‌های مدرسه می‌خواند. دیپلم طبیعی‌اش را که گرفت با یکی از معلمان دبیرستان ازدواج کرد؛ حسن (منصور) ملکی. بعد از ازدواج بود که با تشویق همسر فراگیری موسیقی را به شکل جدی پی گرفت. او را اولین خواننده زن بعد از انقلاب می‌دانند که در ایران روی صحنه رفت.
مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
پری ملکی در مقام خواننده تا امروز در کنسرت‌های مختلفی در ایران و خارج از کشور به روی صحنه رفته است. او از سال ۱۳۷۲ گروهی با نام خنیا راه انداخت و عمده اجراهایش را با این گروه به روی صحنه برد. او یکی از علاقه‌مندان به صدای نماد زنان در موسیقی ایران؛ قمرالملوک وزیری است؛ یکی از برجسته‌ترین و درعین‌حال متفاوت‌ترین اولین‌های تاریخ ایران. شاید پیش از «قمر» نیز زنانی آواز خواندند، اما از او به‌عنوان نخستین زنی نام می‌برند که روی صحنه رفت و کنسرت به معنای واقعی کلمه، اجرا کرد. برجسته بود، چون صدایی منحصربه‌فرد داشت؛ نیرومند و گرم؛ دو خصیصه‌ای که در کمتر حنجره‌ای هم‌نشین می‌شوند. متفاوت بود، چراکه دیوانه‌وار هر آنچه را در دوران اوج داشت بخشید و سال‌های پایانی عمر را در فقر و بی‌مهری گذراند؛ شاید تلاشی همیشگی برای جبران مهر ندیده پدر و مادر. «قمر» در زمانه خویش، جایگاهی رفیع و دست‌نیافتنی داشت، اما هیچ‌گاه پایبند شهرت و ثروت نشد.
مجلس فقیران را بر محفل سیاست‌مداران ترجیح می‌داد. مادر دختران و پسران بی‌سرپرست و حامی تنگ‌دستان بود، ولی فلک، سر ناسازگاری گذاشت و دو سکته، صدای بی‌تکرارش را بی‌صدا کرد؛ دیگر جایی در صدر نداشت و بی‌نشان از خواننده شهیر سال‌های قبل بود. سرانجام در ۵۴ سالگی در فقر مطلق درگذشت. درباره «قمر» بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند، اما شاید هیچ‌کسی به‌اندازه زنی آوازخوان نتواند در خصوص او به نیکی و درستی سخن براند. پری ملکی، آوازخوان و مدرس نامدار بیش از نیم‌قرن در موسیقی ایران فعالیت کرده و رنج‌هایی شبیه به آلام «قمر» را پشت سر گذاشته است. ملکی از بی‌مهری‌ها به قمرالملوک وزیری گلایه کرد و از هنرمندان خواست بیش از هنر «قمر»، به منش او توجه کنند. گفت‌وگوی ما با پری ملکی را که در زادروز این هنرمند انجام شده و درباره قمرالملوک وزیری است، در ادامه می‌خوانید:
مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
اگر بخواهید قمرالملوک وزیری را توصیف کنید، درباره او چه می‌گویید؟
او زنی استثنایی، فوق‌العاده مهربان و از جایی درست برآمده بود. به نظر من خیلی زود خودش را فهمید و درک کرد برای چه و که کار می‌کند. قمر دارای ویژگی‌ها و خصلت‌هایی بود که فقط او داشت و مختص خودش بود. متأسفانه دیگر این خصلت‌ها و مختصات را در هیچ هنرمند دیگری ندیدیم. او بسیار بخشنده و مهربان بود و اقدامات خیلی زیادی در زندگی به ثمر رساند. بسیار درباره او خوانده‌ایم و می‌دانیم چه کار‌هایی انجام می‌داد، پول خود را چگونه صرف کرده و چه خدمتی به مردم می‌کرد. قمر بسیار خوش‌صدا بود و کار‌های فوق‌العاده زیبایی خواند. بهترین اتفاقی که در زندگی‌اش افتاد، آشنایی با [مرتضی]نی‌داوود بود. واقعاً نی‌داوود یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان و موزیسین‌های ما در عصر خود محسوب می‌شد.
نامه‌ای از قمر به‌جامانده که بسیار زیبا است. قمرالملوک وزیری به‌عنوان تنها زن آوازخوان ایران در میان ۱۰۰ چهره تأثیرگذار قرن گذشته در ویژه‌نامه روزنامه «شهروند» جای گرفته است. دلیل این انتخاب را علاوه بر زوایای هنری، شاید بتوان در همین نامه جست‌وجو کرد.
بله، نامه بسیار زیبا و درعین‌حال تلخی است. می‌توان این نامه را بار‌ها و بار‌ها خواند و برای هر جمله‌اش، ساعت‌ها گریست و البته تأمل کرد. قمر در این نامه می‌نویسد: «خواننده عزیز، وقتی‌که تو این درد دلهای مرا میخوانی، من، یک زن به قول تو هنرمند؛ هنرمندی که متعلق به یک قرن بود، زیر خروار‌ها خاک سرد و سیاه خفتهام. دیگر از حنجره من صوتی برنمیخیزد، طنین آواز من دلها را نمیلرزاند، دنیای من تاریک است، خاموش است، اما همچنان خوشحالم که روح من عظمت خود را از دست نداده است و هنری که هرگز در زندگی، او را بنده دینار و درهم نکردهام و به او خیانت نورزیدهام با من است.
من مردهام، اما خاطره من، خاطره حیات هنر من نمرده است؛ خاطرهای که در آن هیچ‌گونه کینه و دشمنی و گستاخی و حسد و شاید هم پستی و رذالت و پولپرستی وجود ندارد. اطمینان دارم که کسی بعد از مرگم از من بدگویی نمیکند، زیرا من هنرم را بنده تجارت نکردم و همیشه آن را در راه تحقق بخشیدن به آرزو‌های ملی و میهنی خودم به کار انداختهام.
من ثروتی ندارم، هیچ‌چیز، اما دلهای یتیمانی را دارم که به خاطر مرگ من از غم مالامال می‌شوند، چشمهایی را دارم که در فقدان من اشک میریزند، یعنی همان دختر‌ها و پسر‌هایی که لبخند و مهر مادر را ندیدهاند، همانها که با پول من پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و حالا به‌جای آن‌که در فاحشهخانهها یا زندانها به سر برند، آدمهای خوشبختی هستند. وقتی من آن‌ها را بزرگ میکردم پای شمع و آینه عروسیشان با تمام احساس وجودم، با تمام شادیهای زندگی‌ام آواز میخواندم، دست میزدم و شاید هم میرقصیدم، آن‌ها تنها بودند، اما من تنهایی را در وجود آن‌ها میکُشتم...»
در ادامه دومین سکته اتفاق می‌افتد و صدای قمر به‌کلی از بین می‌رود، سپس او را برای تجلیل به رادیو دعوت می‌کنند...
تجلیلی فرمایشی و در حقیقت نوشدارو بعد از مرگ سهراب.
۶ سال بعد هم قمر از دنیا می‌رود...
بله، متأسفانه. هشت سال سن داشتم که قمر از دنیا رفت.
مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
در روایت‌ها آمده است قمرالملوک وزیری ساعت ۱۰ و نیم شب پنج‌شنبه ۱۴ مرداد سال ۱۳۳۸ درحالی‌که فقط ۵۴ سال سن داشت، چشم از جهان فروبست.
همیشه فکر می‌کنم چرا فقط باید نام قمر برده شود. چرا هیچ‌وقت هیچ‌کدام از آدم‌هایی که سنگ قمر را به سینه می‌زنند، فکر نکردند مؤسسه خیریه‌ای برای هنرمندان به نام قمر تأسیس کرده، خصلت‌های قمر را در آنجا خرج کنند و به هنرمندانی که وضع نامناسبی دارند، برسند. چرا نباید چنین اتفاقی رخ دهد؟
سؤالی با محوریت اجتماعی مدنظر ماست؛ بعد از تغییر سلطنت قاجار به پهلوی، بحث نوگرایی بر صدر می‌نشیند. بعضی تعبیر به نوگرایی شتاب‌زده رضاشاهی می‌کنند که البته تأثیرش بر قمر و در ادامه حضور بانوان در موسیقی مشهود است. به نظر شما، جابجایی حکومت و نگاهی که رضاشاه داشت تا المان‌های تحول و پیشرفت را در کشور حاکم کند، چقدر بر موسیقی و حضور زنان در این دوره اثرگذار بود؟
اصولاً به این شتاب‌زدگی اعتقاد دارم؛ چه در دوران پهلوی پدر و چه در دوران پسر. آن شتاب‌زدگی، تأثیر بسیار بدی بر روند زندگی اجتماعی همه ما گذاشت، ولی تحولی در موسیقی پدید آورد. به‌طور مثال کلنل وزیری به اروپا رفت و بعد از بازگشت، نت‌نگاری، نت‌خوانی و در مجموع نت را وارد موسیقی ایران کرد. البته تأثیرش بعد‌ها نمایان شد، نه در همان آغاز ماجرا. شاید این تأثیر بر قمر نیز چندان مشهود نبود. او کار خود را در دوران زندگی‌اش انجام داد، همان‌طور که روح‌انگیز و دیگر خوانندگان زن کار خود را انجام دادند. شاید یک دهه بعد، اتفاقات نوگرایانه و سبک نوگرایی باب شد. نمی‌توان گفت اتفاق بدی هم بود. شاید ضرورت داشت، اما شاید هم شتاب‌زده صورت گرفت.
در لابه‌لای گفتگو اشاره کردید قمر در معنای عقل مآل‌اندیش، آدم آینده‌نگری نبود. روزگار کنونی، آدم آینده‌نگر را به صورتی دیگر تصویر کرده و رفتار‌های قمر در طول دوران زندگی، ما را از این تعبیر دور می‌کند. به نظر شما، این شیوه و شاید بی‌برنامگی به‌ویژه در بحث مالی، چه تأثیری در پایان غم‌انگیز قمر داشت و چه اثری بر هنرش گذاشت؟
فکر می‌کنم اطرافیان قمر در این روند بسیار مؤثر بودند. اتفاقاً کتابی همین اواخر راجع به قمر منتشر شد؛ کتابی درباره کنسرت‌های او و اتفاقاتی که در اجرا‌ها رخ داد. خیلی‌ها در آن زمان از اخلاق و خصلت‌های خوب قمر سوءاستفاده کردند. متأسفانه برخلاف امروز، فردی در کنار قمر نبود که بتواند برنامه‌های او را مرتب و «organise» کرده و راه بعدی را برای او باز کند. قمر به‌صورت خودجوش این کار‌ها را انجام می‌داد و به دلیل اخلاق و خصوصیاتی که داشت، نمی‌توانست به این موضوع فکر کند که فردا چه خواهد شد.
مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
متأسفانه قمر، بدشانسی می‌آورد و خیلی زود مریض می‌شود. نمی‌دانیم چه اتفاقاتی رخ می‌دهد که او این‌قدر زود بیمار می‌شود و به‌سرعت نیز از پا می‌افتد، چون سنی نداشت که بیمار شود، سکته کند و صدای خود را از دست بدهد. او در ۵۴ سالگی از دنیا رفت؛ ۵۴ سالگی، سنی نیست که همه‌چیز یک هنرمند از بین برود. شاید گذشته او چنین اتفاقاتی را برایش رقم زد، شاید برخورد او با آدم‌ها فراتر از لیاقتشان بود، شاید آدم‌های هم‌عصرش، این اتفاقات را برای قمر پدید آوردند. به‌هرحال همه این مسائل باعث تأسف است، ولی در مجموع به نظر من شتاب‌زدگی آن دوران، حداقل در کار قمر تأثیری نداشت.
پیش‌تر به «مرغ سحر» اثر مرتضی خان نی‌داوود اشاره کردید؛ اثری که بسیاری معتقدند قمر، نخستین خواننده این تصنیف بوده، اما این‌طور نبوده است...
بله، همان‌طور که می‌دانید این تصنیف، دو بند شعری داشت، اما بند دوم کمتر اجرا شد. «ایران‌الدوله» هر دو ورژن را خوانده و البته جمال صفوی نیز هر دو ورژن را اجرا کرده است.
اجرای ایران‌الدوله در نسخه‌های بسیار اندکی منتشر شد، چون تبعات بدی برای ملک‌الشعرای بهار به‌عنوان شاعر «مرغ سحر» داشت...
بله، اما اجرای بند دوم «مرغ سحر» با صدای جمال صفوی را خودم شنیده‌ام.
به‌هرحال نی‌داوود نیز فردی سیاست‌ورز بود و احتمالاً ملاحظاتی داشت...
بند دوم بسیار عجیب بوده و به زیبایی وصف‌الحال روزگار ماست. «بهار» در جایی از شعر می‌گوید: «از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد».
درباره شما مدرسان آواز می‌گویند: «هنرمند با فرزندان هنری‌اش، بقای هنری خود را ادامه می‌دهد»، اما از قمر، شاگردی سراغ نداریم. به نظرتان قمر نتوانست شاگردی قوی پرورش دهد یا خودش نخواست؟
به نظر من، قمر خیلی زود وارد بازار کار شد. شاید فرصتی نداشت شاگردی تربیت کند، شاید هم به آن شکل مسلط نبود که بتواند به تربیت شاگرد بپردازد، ولی به نظرم شتاب‌زدگی در روند کاری او بیشتر می‌توانست سبب شود زمانی برای شاگرد نداشته باشد. خیلی از استادان خوب ما مثل استاد بنان نیز هیچ‌وقت شاگرد نداشتند. همه ما در حقیقت از طریق نوار‌های آن‌ها درس گرفتیم و کار کردیم.
تفاوت عمده‌ای بین قمر و بنان با بسیاری از موزیسین‌ها به‌ویژه نسل بعد از انقلاب وجود دارد؛ قمر و بنان هیچ‌وقت خود را استاد صدا نمی‌زدند.
بله آن‌ها خود را استاد نمی‌دانستند و شاید به همین دلیل به تربیت شاگرد فکر نمی‌کردند.
مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
به دوران کاری قمرالملوک وزیری برگردیم. قمر علاقه شدیدی به کلنل وزیری داشت و همین علاقه باعث شد نام خانوادگی خود را به «وزیری» تغییر دهد. به نظر شما چه اتفاقی سبب شد این دو با وجود علاقه متقابل، با یکدیگر همکاری نکنند؟
شاید قمر به‌قدری با شیوه نی‌داوود و قدما کار کرده بود که نمی‌توانست با کلنل کار کند. آثار علینقی وزیری خیلی مدرن بود. بعضی از کار‌های کلنل به‌قدری مدرن است که وقتی همین حالا تصنیف‌های او را گوش می‌دهید، حیرت می‌کنید. به نظرم قمر نمی‌توانست عمیقاً با کار‌های کلنل ارتباط برقرار کند و به همین دلیل آن‌ها را نخواند. روح‌انگیز، چند کار از وزیری اجرا کرد، ولی قمر این کار را انجام نداد. فکر می‌کنم قمر نمی‌توانست از نظر روحی با آثار وزیری ارتباط برقرار کند. مهم‌ترین حسی که بین خواننده با اثر ایجاد می‌شود، برقراری ارتباط است و روح او باید کار را بپذیرد، وگرنه نمی‌تواند اثر را به‌خوبی اجرا کند. اگر آدم نتواند با دلش، اثر را بپذیرد، خروجی دل‌نشینی نخواهد داشت.
چه توصیه‌ای برای اهالی هنر به‌ویژه دوستداران قمرالملوک وزیری دارید؟‌
می‌خواهم به همه اهالی موسیقی بگویم، به‌ویژه آن‌هایی که قمر را دوست دارند، به راه قمر علاقه‌مند هستند، برای او گریه و صدایش را تقلید می‌کنند، ذره‌ای نیز به منش او فکر کنند. به‌جای صدای قمر، منش قمر را ترویج کنیم یا حداقل رعایت کرده و دست‌کم به آن بیندیشیم. اگر سر سوزنی به منش قمر عمل کنیم، اتفاقات مهمی رخ خواهد داد.
نکته مهمی درباره اهالی جامعه هنر به‌ویژه آدم‌های شناخته شده وجود دارد؛ بروز بیرونی آن‌ها برای عموم مردم معمولاً با آنچه در درون آن‌ها است، فاصله دارد.
نباید این‌گونه باشد. من به چنین واقعیتی اعتقاد ندارم.
قمر در ذهن شما و بسیاری از آوازخوانان زن و مرد ایران و هنردوستان به‌عنوان اسطوره آواز ایران و مادر آوازخوانان ایرانی نقش بسته است، اما اگر به درون قمر سفر کنیم، به نظر شما، او انسانی بخت‌یار بود؟
به نظر من، انسان بخت‌یاری بود، چون آن‌گونه که خودش می‌خواست و با اعتقاداتش زندگی کرد. درون و بیرون قمر، یکی بود. درون او لطف و مهر سرشاری داشت، این لطف و مهر را در کار و رفتار اجتماعی‌اش بروز داد، به آن عمل کرد و به اعتقاد من خوشبخت بود.
مهم‌ترین زن تاریخ موسیقی ایران؛ صدایی از ماه
پایان تلخش را چگونه می‌توانیم توضیح دهیم؟
پایان تلخ قمر، سرنوشت همه هنرمندان در این روزگار است.
این موضوع در بخت‌یاری قمر، خللی ایجاد نمی‌کند؟
نه، به‌قدری وجه بخت‌یاری، قوی و ماندگار است که بخش آخر زندگی و مرگ قمر در سایه قرار می‌گیرد. به‌هرحال قمر، خواننده زمانه خودش با تمام ویژگی‌ها بود. شاید امروز ما نتوانیم صدای قمر را خیلی به خورد مردم بدهیم و حتی این موسیقی برای آن‌ها قابل‌هضم نباشد، ولی به نظر من آنچه از قمر یاد گرفتیم، اهمیت بیشتری دارد و باید تبلیغ و ترویج شود.
صدای قمر در یک‌طرف و ویژگی‌های شخصیتی او در طرف دیگر قرار می‌گیرد. اگر خصلت‌های قمر را ترویج ندهیم، شاید نتوانیم از صدای قمر لااقل برای هنرجویان و جوانان استفاده کنیم، چراکه نمی‌توانند موسیقی او را بشنوند، همان‌طور که اکنون نمی‌توانیم پیشنهاد دهیم همه بنشینند و صادق هدایت بخوانند. او نویسنده زمان خودش بود و آن زمان، صادق هدایت برای همه جوانان و حتی عموم مردم فوق‌العاده جلوه می‌کرد، ولی راهی که او رفته و اثری که گذاشته مهم است، بنابراین فقر و مرگ قمر، موضوع عجیبی نیست، به‌خصوص اینکه موارد مشابهی را خیلی زیاد دیده‌ایم و همچنان نیز می‌بینیم.

معماهای زمان مرگ و محل سکونت احمد آزاد

معماهای زمان مرگ و محل سکونت احمد آزاد
احمد آزاد، خواننده قدیمی در سن ۶۰ سالگی پس از تحمل مدتی بیماری درگذشت.
برترین‌ها: احمد آزاد خواننده‌ای که با آهنگ‌های عموما بزمی شناخته می‌شد درگذشت و حالا افکار عمومی در شبکه‌های اجتماعی درباره زمان دقیق فوت او و نحوه‌ی اطلاع‌رسانی در این‌باره تشکیک ایجاد کرده‌اند، برخی ادعا کرده‌اند او اصلا این سال‌ها در اصفهان بوده و اواخر شهریور درگذشته و حالا اطلاع‌رسانی شده.
معماهای زمان مرگ و محل سکونت احمد آزاد
برخی اما می‌گویند پیکر او ده روز پیش به ایران منتقل شده و او ساکن آمریکا بوده. دلیل مرگش ایست قلبی حین ورزش عنوان شده و در این مورد استثنائا توافق نظر وجود دارد، در هر صورت او جزو آن دسته از خواننده‌هایی‌ست که در بافت و فرهنگ زندگی روزمره ایرانی‌ها نقش زیادی داشته اما حتی پس از مرگ هم جدی گرفته نمی‌شود، چون «شاد» خوانده و اساسا هر چیزی که «شاد» باشد، چون «جدی» نیست، پس «جدی» گرفته نمی‌شود. در این مطلب بخش‌هایی از یادداشت امیر پوریا درباره سبک موسیقی او را اینجا گذاشتیم و بخشی از واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی.
معماهای زمان مرگ و محل سکونت احمد آزاد
پوریا نوشت: «دیروز، دهم آبان و یکم نوامبر، وقتی تصاویری از خاکسپاری احمد آزاد در اصفهان منتشر شد و خبر درگذشت او در همین شهر و ابتلای چند ساله‌اش به بیماری در حالی که همان جا روزگار می‌گذرانده، به ایرانیان رسید، میلیون‌ها نفر مثل بنده اصوات تعجب سردادند که اِ... پس او این سال‌ها برگشته بود ایران؟
او در حالی درگذشت که تقریباً تنها اجرای به‌خاطره‌پیوسته‌اش همین «ساقی» بود و حتی چند سال بعد وقتی «ساقی دو» را خواند، در مقدمه‌ی صوتی آن، خودش را به عنوان «همونی که ساقی رو خونده بود» یادآوری کرد. در اوج سال‌های جنگ ایران و عراق، کسی در بین جوان‌ها و نوجوان‌ها و حتی بچه‌‌ترهای آن دوره نبود که ترانه‌ی «ساقی» را از بر نباشد.
جادویش در این بود که مفهوم انتزاعی «ساقی» در اشعار عرفانی و اصرار صدا و سیما و آموزش و پرورش  به این که منظور شعرای سبک عراقی از «مسجد»، فقط «میخانه» است و مقصود از «میخانه»، همانا «مسجد» است، جایش را به تعبیر عینی ساقی می‌بخشید. يعنی کسی که برایت مِی می‌ریزد و می‌نوشی و مست و لول می‌شوی و به ترنم و ترقّص می‌افتی. در ترکیبی هوشمندانه، البته نیم‌نگاهی به جایگاه معشوق‌وار ساقی هم در آن جاری بود و شیفتگی ِ «من ِ راوی» ِ ترانه به خود ساقی را کم‌وبیش تغزلی توصیف می‌کرد.
اما چگونه شد که هیچ کدام‌مان‌نمی‌دانستیم او در ایران و اصفهان، زندگی و بیماری را طی می‌کند؟ شاید خیلی‌ها صفت «کوچه‌بازاری» را برای دست‌کم گرفتن کار امثال او کافی می‌دانند، ولی این نوع موسیقی و ترانه‌خوانی در جشن‌ها و عروسی‌ها همچنان جواب می‌دهد و به وجد می‌آورد.»
معماهای زمان مرگ و محل سکونت احمد آزاد
کاربری در این باره نوشت: احمد آزاد خواننده ترانه مست و ساقی درگذشت.حالا دیگه کی برامون بخونه از اون بالای شمرون تا این پایین تهرون،پیرهن صورتی دل منو بردی، گناه تو خوشگلیته روحش شاد مثل روزهایی که دورهمی ها و مهمانی‌ها مون با آهنگ هاش شادتر میشد.
کاربر دیگر نوشت: احمد آزاد هم در ۶۰ سالگی رفت، خواننده‌ای که بیشتر ادامه دهنده سبک ایرج بود و به نوعی پاپ سنتی می‌خواند.الان به سازندگان ترانه مست (می زدم و‌لولم ) نگاه می‌کردم. ترانه ساخته علی تجویدی، شعر‌بیژن ترقی و تنظیم مجتبی میرزاده.چه بزرگانی جمعند!
دیگری نوشت: از شنیدن خبر فوت احمد آزاد خیلی ناراحت شدم.شاید براتون خبر مهمی نباشه ولی واقعیت اینه که خواننده‌هایی مثل احمد آزاد نقش پررنگی در شادی ما داشتند.حیف که غریبانه فراموش شدند.
احمد آزاد اغلب خود ترانه سرایی آهنگ هایش را بر عهده داشت. آخرین آلبوم احمد آزاد با نام «بامن ازعشق بگو» در سال ۲۰۰۲ با همراهی پروانه سپانلو منتشر شد که بخش اعظم شعرهایش را خود وی سروده بود. احمد آزاد علاوه بر کار خوانندگی، در رشته های مهندسی برق، مهندسی پرواز، خلبانی، متافیزیک و روانشناسی تحصیل کرده بود.

مشکاتیان، شجریان؛ تمام شاهکارهای یک دونفره درخشان

مشکاتیان، شجریان؛ تمام شاهکارهای یک دونفره درخشان
پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان هنرمندان تکرار ناشدنی در موسیقی ایران هستند.
برترین‌ها: نسل جوان موسیقی‌دانان ایرانی که عمدتا از فارغ‌التحصیلان و دانشجویان موسیقی ایرانی در دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران بودند پایه‌گذاران دو گروه «شیدا» و «عارف» محسوب می‌شوند. پس از آمدن «ابتهاج» به رادیو و برنامه گلها، موج جدیدی از ورود گروه‌ها و نوازنده‌های جوان‌تر شکل گرفت.
«محمدرضا لطفی» پس از جداشدن از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و پیوستن به رادیو، زیر نظر «ابتهاج» گروهی را پایه‌گذاری کرد که «شیدا» نام گرفت. «حسین علیزاده» و «پرویز مشکاتیان» به‌طور مشترک گروه دیگری را بنیان گذاشتند که «عارف» نامیده شد.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
اعضای این دو گروه مدت‌زمان اندکی در رادیو مشغول به کار بودند و در پی واقعه ١٧ شهریورماه ٥٧ (جمعه سیاه) از رادیو کناره‌گیری کردند. پس از جدایی از رادیو اعضای گروه به سرپرستی «محمدرضا لطفی»، «کانون فرهنگی چاووش» را تاسیس می‌کنند که فعالیت‌هایش را در خانه بتهاج ادامه دادند.
در این دوره کار‌های انقلابی مانند «همراه شو» با صدای مجمدرضا شجریان» منتشر شد. «کانون فرهنگی چاووش» علاوه بر تکثیر موسیقی، آموزش و برگزاری کنسرت‌های موسیقی، جنبشی هنری در تاریخ معاصر ما محسوب می‌شود. 
به گفته «شجریان»، «لطفی» به خوبی سنت‌های موسیقی قاجار را حفظ می‌کرد و بسیار به حفظ آن‌ها پایبند بود، ولی به گفته «علیزاده» او نوگرا بود و دوست داشت با رویکرد‌های جدید، موسیقی سنتی را آشتی دهد.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
این موضوع یکی از اختلافات در چاووش بود که بعد‌ها باعث ایجاد دو گرایش در موسیقی سنتی شد. اما تفاوت عمده بین «مشکاتیان» و «لطفی» که شاید کدورت‌هایی را هم بین این دو به وجود آورد تعبیر‌های متفاوت آنان از سنت و نوآوری و تعهد هنری بود. در مدت کوتاه عمر چاووش، ۱۰ اثر رسمی منتشر شد.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
در آثار «مشکاتیان» و «شجریان» تا حد زیادی بیان دغدغه‌های اجتماعی نهفته است. انتخاب از میان آلبوم‌های مشترک «شجریان» و «مشکاتیان» کاری سخت است، اما ما سعی کرده‌ایم شاهکار‌های فراموش نشدنی آنها را با هم مرور کنیم.
آلبوم بیداد
«مشکاتیان »در سال ۱۳۶۴ و با آهنگ‌سازی برای آلبوم «بیداد» و با تصنیف زیبای «یاد باد» (روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد) فضای موسیقی ایران را تغییر داد. اثری با تیراژ بالا که در آن سال بسیار محبوب شد. «بیداد» نام یکی از گوشه‌های دستگاه همایون و قطعه آغازین آلبوم است.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
نوازندگانی همچون «محمدرضا لطفی»، «ناصر فرهنگ فر»، «ارسلان کامکار»، «اردشیر کامکار»، «جمشید عندلیبی»، «زیدالله طلوعی» و «فرخ مظهری» در بخش اول قطعات را اجرا کردند و در بخش دوم «غلامحسین بیگجه خانی» و «جمشید محبی» با تار و تنبک «محمدرضا شجریان» را همراهی کردند.
 
آلبوم دستان
دَستان سَرای موسیقی ایران یکی از عناوینی است که علاقه‌مندان «پرویز مشکاتیان» بر وی داده اند. این لقب از آن رو بر «مشکاتیان» نهاده شده است که خالق یکی از ماندگارترین آثار موسیقی ایرانی است. اثری با نام «دستان» که در چهارگاه و با صدای «محمدرضا شجریان» در سال ۱۳۶۷ خلق گردید.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
به جرات می‌توان این اثر را از ماندگارترین آثار موسیقی منتشرشده برشمرد. نبوغ ذاتی «مشکاتیان» به همراه دستان هنرمند نوازندگان چیره دست این اثر که جملگی از بزرگان موسیقی این دیار محسوب می‌شوند موجب پدیدآمدن اثری شده است که پس از گذشت قریب به ۳۰ سال از تولید آن می‌توان آن را  شاهکار هنری پس از انقلاب اسلامی نام برد.
 
آلبوم قاصدک
«قاصدک»  همکاری «شجریان» و «مشکاتیان» در سال‌های آغازین دهه هفتاد بود. وقتی «شجریان» یکه تاز عرصه آواز است و البته در داخل کشور با گرفتاری‌هایی برای اجرا مواجه بود. آلبوم «قاصدک» با محوریت اشعار سعدی و اخوان ثالث در دستگاه ماهور و در کنسرت‌های اروپا سال ۷۲ و ۷۳ اجرا شد.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
تصنیف قاصدک بیانگر غربت هنرمندان در وطن و احساس خسران جامعه روشنفکری که در آن سال‌ها چندپاره می‌نمود، است. اجرایی که جزو معدود ساخته‌های کاملا مدرن «پرویز مشکاتیان» است. از این اثر می‌توان به عنوان یکی از آثار شاخص در موسیقی‌بداهه‌نوازی و بداهه‌خوانی ایران یاد کرد. 
 
آلبوم طریق عشق
آلبوم «طریق عشق» حاصل کنسرتی است که «محمدرضا شجریان» و «گروه عارف» در سال ۶۷ برگزار کرده اند. این اثر ماندگار که بعد از سال‌ها منتشر شد. در آواز افشاری بوده و «پرویز مشکاتیان» قطعات و تصانیف زیبای آن را ساخته است.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
برخی از قطعات «طریق عشق» را در آلبوم‌های «افشاری مرکب»، «دل مجنون» و «نوا مرکب خوانی» شنیده ایم، اما سازبندی و ترتیب متفاوت قطعات و همراهی «شجریان» و «مشکاتیان» آن‌ها را شنیدنی‌تر می‌کند.
 
آلبوم خراسانیات
آلبوم «خراسانیات» از مجموعه آثار مشترک «محمدرضا شجریان» و «پرویز مشکاتیان» که ضبط استودیی این آلبوم مربوط است به سال ۱۳۶۵ و اسفند ماه امسال منتشر شد.آلبوم «خراسانیات» شامل هفت قطعه است که برخی از آن‌ها حال و هوایی خراسانی دارند.
همه شاهکارهای مشترک شجریان و مشکاتیان
شعر‌هایی که «محمدرضا شجریان» در این آلبوم می‌خواند از میان اشعار ملک‌الشعرا بهار و باباطاهر است. اجرای موسیقی این اثر که ۳۳ سال پیش در استودیو بل انجام گرفته، بر عهده گروه «عارف» بوده است با نوازندگانی، چون« پرویز مشکاتیان»، «منصور سینکی»، «جمشید عندلیبی»،« محمد فیروزی»، «اردشیر کامکار»، «بیژن کامکار» و «ارژنگ کامکار».

حتی رضا صادقی هم قصد مهاجرت دارد

حتی رضا صادقی هم قصد مهاجرت دارد
در سال‌های اخیر با بالا گرفتن مشکلات اقتصادی و اجتماعی، خوانندگان و موزیسین‌های زیادی کشور را ترک کرده‌اند.
روزنامه آفتاب یزد: در سال‌های اخیر با بالا گرفتن مشکلات اقتصادی و اجتماعی، خوانندگان و موزیسین‌های زیادی کشور را ترک کرده‌اند. در این میان همیشه هم شایعاتی درباره احتمال مهاجرت رضا صادقی مطرح بوده است.
حتی رضا صادقی هم قصد مهاجرت دارد
او به تازگی در استوری اینستاگرام خود متنی را منتشرکرده که احتمال مهاجرتش از کشور را تقویت می‌کند. این خواننده پاپ کشورمان نوشته است: «از یه جا به بعد، دیگه فقط چمدونت می‌مونه و بلیط... به اونی که منتظر فرصت میشینه تا روحت رو لگد کنه، تا تمام کثافت افکارش رو روت بالا بیاره، اونی که دنبال بهانه است تا هرچی، هرجا جرات نکرد بگه رو به تو بگه و اگر جوابشو بدی میگن از تو بعیده، نمیگن هموطن. من وطنم رو در خودم می‌کارم و با خودم میبرمش...»
البته رضا صادقی پیشتر نیز اظهار نظرهای مشابه در این باره داشته است و به نظرمی رسد تمایل به رفتن از ایران دارد. مثلا او در ماجرای جنجال طرح صیانت از کاربران در فضای مجازی که در دستور کار مجلس بود گفته بود: «اونی که با طرح صیانت موافق هست، اعتقادشه و باید بهش احترام گذاشت، یاد بگیریم که مخالف ما الزاما دشمن ما نیست، فقط هم‌عقیده نیستیم.»
حتی رضا صادقی هم قصد مهاجرت دارد
ظاهرا انتقادات تند و تیزی از این موضع صادقی صورت گرفت که نهایتا او یکی از حملات به خود را منتشر کرد و نوشت: «این توهین و امثال این، فقط بخاطر اینه که تحمل عقاید هم رو نداریم... به نظرتون اینها دلایل خوبی نیست واسه رفتن؟»
به هر حال آنچه که مشخص است اینکه شرایط برای برخی از هنرمندان به گونه‌ای رقم خورده که تصمیم گرفته‌اند از کشور بروند. به تازگی نیز سینا سرلک خواننده‌ی موسیقی سنتی و پاپ کشورمان به آمریکا مهاجرت کرده است. اما بحث مهاجرت رضا صادقی نیز مورد توجه کاربران شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته و واکنش‌های آن‌ها را در پی داشته است.
یکی از کاربران در این باره نوشته است: «رضا صادقی هم یه استوری گذاشته که به نظر میرسه دیگه مهاجرتش قطعیه. چند وقتی بود صحبتایی می‌کرد در مورد مهاجرت».
حتی رضا صادقی هم قصد مهاجرت دارد
کاربر دیگری گفته است: «مسئله انتخاب مهاجرت از ایران مثل مهاجرت از کشورهای دیگه فقط اقتصادی یا یه سری مسائل کوچیک و بزرگ شخصی نیست. این آدم ممکنه درآمدش نصف بشه، اما زندگی بچه‌اش رو نجات بده».
دیگری نوشت: «چه غم‌انگیز که حتی رضا صادقی هم داره حرف از مهاجرت میزنه».
یکی دیگر از کاربران اینطور می‌نویسد: «گویا رضا صادقی هم داره رفتنی می‌شه حق داره».

شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند

شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
شهرام کاشانی خواننده ایرانی که بعضی از آهنگ هایش برای خیلی از ایرانی ها خاطره انگیز بود چند روز پیش از دنیا رفت. در اینجا چند خواننده ایرانی که در جوانی درگذشتند را مرور کرده ایم.
برترین‌ها: شهرام کاشانی خواننده ایرانی که بعضی از آهنگ هایش برای خیلی از ایرانی‌ها خاطره انگیز بود چند روز پیش از دنیا رفت. در اینجا چند خواننده ایرانی که در جوانی درگذشتند را مرور کرده ایم.
داریوش رفیعی
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
این خواننده خوش صدا فقط ۳۱ سال عمرکرد و بیش از ۱۰۰ قطعه موسیقی از او به یادگار مانده که بیش از نیمی از آن‌ها در خاطره جمعی مردم ایران باقی مانده است.«به سوی تو»، «گلنار» و «سلسله موی دوست» و خیلی از قطعات دیگر مردم را یاد رفیعی می اندازند.او در اوج شهرت بر اثر تزریق آمپول آلوده، به کزاز مبتلا شد و در نهایت در بیمارستان هزار تختخوابی تهران در روز دوم بهمن ۱۳۳۷ درگذشت.
 
افشین مقدم
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
حسین آهنیان مقدم مشهور به افشین مقدم فعالیتش را قبل از انقلاب شروع کرد و مشهورترین آهنگش هم زمستون بود. افشین سال ۱۳۵۵ در سن ۳۱ سالگی بر اثر تصادف در جاده آمل از دنیا رفت. آلبوم زمستون او پس از انقلاب به تکثیر و پخش مجدد رسید.
 
ناصر عبداللهی
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
ناصر عبداللهی ۱۰ دی ۱۳۴۹ به دنیا آمد و در ۲۹ آذر ۱۳۸۵ پس از ۲۰ روز کما درگذشت. ناصر عبداللهی ابتدا با ترانه «ناصریا» به شهرت رسید. خودش معتقد بود آنچه عرضه می‌کند، ترکیبی است از موسیقی پاپ، سنتی و محلی بندرعباس و نامش را گذاشته بود پاپ معنوی. شاید همین رویکردش به موسیقی و همین پاپ معنوی بود که دل خیلی‌ها را برده بود البته که نمی‌توان کیفیت موسیقی ناصر عبداللهی را ندیده گرفت. او در ۳۵ سالگی در بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران درگذشت و در زادگاهش بندرعباس به خاک سپرده شد. تا سال‌ها شایعات فراوانی درباره علت مرگ وی وجود داشت و همچنان این موضوع در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.
 
مرتضی پاشایی
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
مرتضی پاشایی، ۲۰ مرداد ۱۳۶۳ به دنیا آمد و در سال ۱۳۹۳ درگذشت. پاشایی در سال ۱۳۸۹ با قرار دادن ترانه‌هایش در اینترنت به شهرت رسید. پاشایی در ۱۳ آبان ۱۳۹۳ به‌علت شرایط وخیم بیماری سرطان معده در بیمارستان بهمن تهران بستری شد و بر اثر این بیماری، صبح روز جمعه بیست‌وسوم آبان ۱۳۹۳ در بیمارستان بهمن تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد.
 
هادی پاکزاد
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
هادی پاکزاد سال ۱۳۶۱ در مشهد متولد شد و ۷ خرداد ۱۳۹۵ درگذشت. او آهنگساز، خواننده و ترانه‌سرای سبک موسیقی آلترنتیو راک بود. او از سال ۱۳۸۱ فعالیت‌های خود را در حوزه موسیقی آغاز کرد و نخستین آلبوم رسمی‌اش به نام «تاریکی» دی ماه سال ۱۳۹۴ روانه بازار موسیقی کشور شد.
 
امید جعفری
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
در آخرین روز سال ۹۷، امید جعفری، خواننده جوان کشورمان بر اثر بیماری درگذشت. امید، خواننده جوان که اثر معروف او به نام «بر طبل شادانه بکوب» پس از پیروزی‌های ورزشی ایران از تلویزیون پخش می‌شد، بود. او خواننده قطعات زیاد دیگر از جمله «سمفونی ایران»، «دعا»، «دخترک قالیباف» و «مهر میهن» است.
 
اسحاق انور
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
اسحاق انور سال ۱۳۵۱ به دنیا آمد و در ۳ تیر سال ۱۳۹۸ در تهران درگذشت. اسحاق انور هنرمند کم نظیری بود که فلسفه و دیدگاه هنری‌اش را به زیبایی در آثارش نمایان ساخت، بر زبانش، در شعرش و در صدای مخملینش. صدایی که ذره ذره معنی کلمات را بر دل شنونده‌اش می‌نشاند. اسحاق انور در کنار فعالیت‌هایش در عرصه موسیقی، شاعر برجسته‌ای هم بود. قطعه‌های «نوروز خوانی» و «نوروز» در آلبوم «ایران من» با صدای همایون شجریان از سروده‌های اسحاق انور است.
 
حامد هاکان
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
حامد ذاکری ملقب به حامد هاکان ۱۷ مرداد ۱۳۶۲ در شهرری به دنیا آمد و ۱۲ مهر ۱۳۹۶ در تهران درگذشت. حامد هاکان در تابستان ۱۳۸۴ آلبوم «قاتل حرفه‌ای ۲» را با همکاری محسن چاوشی آماده و روانه بازار کرد و انتشار این آلبوم شهرت او را دوچندان کرد. حامد هاکان در سن ۳۴ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. پدر او محمدعلی ذاکری از روحانیون شهرری است.
 
بهنام صفوی
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
بهنام صفوی، ۱۵ تیر ١٣۶٢ در شیراز متولد شد و در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ در اصفهان دار فانی را وداع گفت. بهنام موسیقی را از دوران کودکی با ساز پیانو آغاز کرد؛ سپس به فراگیری ساز‌های کوبه‌ای پرداخت. نخستین آلبومش را با نام «عشق من باش» در سال ۱۳۸۸ روانه بازار کرد. سال ۱۳۸۵ قطعه «تمنا» را منتشر کرد که مورد استقبال فراوان قرار گرفت و همین انگیزه‌ای برای تولید آلبوم اولش با عنوان «عشق من باش» شد. او پس از تحمل ۶ سال عارضه مغزی، در ۳۶ سالگی درگذشت.
 
شهرام کاشانی
شهرام کِی و تمام خواننده‌هایی که جوانمرگ شدند
شهرام کاشانی متولد ۱۳۵۳ بود و هنگام مرگ ۴۸ سال داشت. شهرام کاشانی یا شهرام کی از ۲۰ سالگی خوانندگی را در لس‌‌آنجلس و در همان فضای موسیقی معروف به «لس‌‌آنجلسی» آغاز کرد. شهرام کاشانی که برخی ترانه‌هایش در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ هوادارانی در میان طرفداران موسیقی پاپ پیدا کرده بود، او هشت آلبوم موسیقی پاپ در دوران فعالیت خود بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۶ در لس‌آنجلس منتشر کرد.

قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه

قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه
قمرالملوک وزیری، زنی عصیانگر با صدایی تکرارنشدنی که در بحبوحه‌ی آغاز مدرنیته ایرانی، شمایلی از زنی آگاه، مستقل و آزاد ساخت.
برترین‌ها: قمرالملوک وزیری با نام اصلی قمرخانم سید حسین‌خان متولد سال ۱۲۸۴ در تاکستان است. کمتر از دو سال داشت که پدر و مادرش را از دست داد و مادربزرگش که روضه‌خوان زنان درباری بود، پرورش او را به عهده گرفت. او همراه مادربزرگش به مجالس عزا می‌رفت و با شور و نوای کودکانه و صدای خوشش مجلس را به یک کنسرت موسیقی تبدیل می‌کرد. در جوانی در مجلسی یکی از توانگران تهران به نام بحرینی صدایش را شنید و او را با نوازنده مطرح تار، مرتضی نی‌داود آشنا کرد.
قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه
سه سال نزد مرتضی نی‌داود ردیف موسیقی را آموخت و ۱۹ ساله بود که در گراند هتل تهران کنسرت داد. این نخستین بار بود که زنی آن هم بی‌حجاب در ایران کنسرت می‌داد. او در این برنامه ترانه «مرغ سحر» ساخته نی‌داود و سروده بهار را خواند و برای آواز ماهور سروده‌ای از ایرج میرزا را برگزید.
قمرالملوک وزیری نخستین خواننده زنی است که ترانه‌های سیاسی و اجتماعی را برای اجرا در کنسرت‌ها و ضبط صفحه برگزید، هنگامی که رضا شاه به قدرت رسید او «مارش جمهوری» ساخته عارف قزوینی را خواند. آن زمان تمام صفحه‌های این اجرا نابود شدند و نگه داری اش جرمی سنگین بود. «قمر» در کنار دیگرانی، چون «روح‌انگیز» و «ملوک ضرابی»، زمینه‌ساز تحولی بزرگ شد.
قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه
قمرالملوک وزیری چهاردهم مردادماه سال ۱۳۳۸ درگذشت. قمر الملوک وزیری چنان به خاک سپرده شد که انگار نه انگار او بزرگ بانوی آواز ایران بود. خاکسپاری با شکوهی که در کار نبود، پیکر او را صبح جمعه به امامزاده قاسم فرستادند تا روز شنبه تشییع او صورت گیرد. اگرچه رادیو از مردم و هنرمندان خواست که شرکت کنند، اما جز مرتضی نی‌داوود، حسین تهرانی، بدیع‌زاده و ذبیحی و تعدادی از مردم که تعدادشان جمعا به ۲۰ نفر هم نمی‌رسید، هیچ‌کس نیامد و غریبانه او را در ظهیرالدوله دفن کردند.
قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه
اما چرا صدای قمر پیش از آنکه به پنجاه سالگی برسد، خاموش شده بود؟ قمر در ایران و ام کلثوم در مصر تقریبا همزمان روی صحنه رفتند، ام کلثوم چند سالی هم از قمر بزرگتر بود، اما تا اواخر عمر و بیش از دو دهه پس از آنکه دیگر صدائی از قمر شنیده نمی‌شد، همچنان می‌درخشید. جایگاه قمر در موسیقی ایران، چیرگی‌اش بر فن آواز و سبک ویژه‌اش در خوانندگی در کنار جایگاه اجتماعی‌اش بخوبی می‌توانست او را نزد فارسی زبانان در قله‌ای دست نیافتنی همتراز ام کلثوم قرار دهد و تشییع جنازه‌ای همسنگ او برایش رقم بزند که در تاریخ ایران ثبت شود.
قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه
صدای قمر در چهل و چند سالگی دیگر آن توان و دقت پیشین را نداشت، چندی بعد هم سکته مغزی کرد و حتی سخن گفتنش به کلماتی نامفهوم بدل شد، هم چنین قمر از حدود چهل سالگی به مورفین اعتیاد پیدا کرده بود به گفته محمود ذوالفنون که در رادیو رهبر ارکستری بوده که قمر در آن می‌خوانده، ابتلا به مورفین بود که به حنجره قمر آسیب رساند.
قمر تمام زندگی‌اش را وقف مردم کرد و هرچه درآمد داشت به نیازمندان می‌داد. اواخر، تنها در یک رستوران، برای ساعت ۱۱ شب به بعد به او صحنه داده بودند؛ زمانی‌که تعدادی مست و لایعقل به‌دنبال خوشگذرانی بودند و، چون اجرای قمر، اعتراض‌شان را در پی داشت، او را جواب کردند. قمر تا آخرین روز‌های عمرش در بستر فقر و بیماری ماند. جعفر شهری می‌نویسد: «دچار بیهودگی و از همه بدتر، فقر شدید بود. سپاس‌نامه هنری او در یک تخته قالی نخ‌نما، یک آینه غبارگرفته و بستر محقری در وسط اتاق که خود در میان آن دراز کشیده بود، تمام زندگی او بود».
قمرالملوک وزیری؛ تاریخ‌سازیِ یک حنجره زنانه
 توکا ملکی، نویسنده و پژوهش‌گر هنر، در کتابی با عنوان «زنان موسیقی ایران از اسطوره تا امروز» نگاهی به ساختارشکنی«قمر» و نقش پررنگ او در تغییر نگاه جامعه به زنان آوازخوان داشته است، او قمر را یک نماد در تاریخ موسیقی ایران قلمداد کرده است و در این باره به روزنامه همدلی گفت: قمر تبدیل به یک نماد می‌شود، چون سرنوشت او خیلی دردناک است و می‌توان گفت در جوانی می‌میرد. همچنین به دلیل خصوصیات اخلاقی که داشته و از او روایت شده، درواقع تبدیل به این نماد می‌شود. قطعاً هیچ ایرادی نیز ندارد و خیلی هم خوب است، ولی فکر می‌کنم امروز پس از ۵۰، ۶۰ سال می‌توانیم کمی جدی‌تر به تحلیل او بپردازیم. شاید وظیفه منتقدین و تاریخ‌نگاران این باشد که کار قمر را ورای همه اسطوره‌سازی‌هایی ببینند که در وصف او صورت گرفته و افسانه‌هایی که برایش ساخته شده است.
باید زوایای قوت و ضعف او را ببینند و بررسی کنند تا بتوانند دلایل تأثیرگذاری او در موسیقی ایران را به‌خوبی و درستی پیدا کنند. من به‌عنوان یک پژوهش‌گر و نه به‌عنوان یک متخصص موسیقی، فکر می‌کنم قمر و تأثیر نحوه آوازخوانی او را نباید فقط در زنان خواننده امروز جست‌وجو کرد. او حتماً بر مردان خواننده هم تأثیر گذاشت. باید بگردیم و ببینیم آوازخوانی و شیوه آوازخوانی مردان ۷۰، ۸۰ سال اخیر چقدر متأثر از نوع خواندن قمر بوده است. اگر این اتفاق افتاده، پس بنابراین راه قمر و آدم‌هایی مثل او و رو‌ح‌انگیز، ادامه پیدا کرده است. به‌شخصه حدس می‌زنم چنین اتفاقی رخ داده و قمر بر مردان خواننده نیز اثر عمیقی گذاشته است.

آقای عقیلی از وطن می‌خوانی و در وطن نمی‌مانی؟

آقای عقیلی از وطن می‌خوانی و در وطن نمی‌مانی؟
چرا به خبر مهاجرت دو خواننده تا این حد واکنش نشان داده شد؟
برترین‌ها: روز گذشته خبری درباره‌ی زندگی محمد معتمدی و سالار عقیلی در کشورهای اروپایی منتشر شده بود. بهمن بابازاده خبرنگار حوزه موسیقی در توئیتر خود نوشت: رکوردداران خواندن برای ایران، دیگر در کشورشان زندگی نمی‌کنند. سالار عقیلی مدتهاست که با خانواده در اسپانیا اقامت دارد و محمد معتمدی هم در هلند. این یک انتخاب شخصی ست و قابل احترام. اما زین پس، با مکث و تامل بیشتری هنگام شنیدن آثاری برای وطن، حس بگیریم.
مهاجرت
محمد معتمدی، در واکنش به این خبر بدون توضیح درباره‌ی موقعیت خودش و خانواده‌اش، ویدیویی سلفی از خود در باغ فردوس تهران منتشر کرد. نام معتمدی در روز‌های اخیر، در فهرست پرداخت‌های مالی شهرداری تهران و هم‌چنین «دل‌نوشته»‌ی او برای واکسن داخلی، در رسانه‌ها آمده است.
 https://cdn.jabeh.com/node/2021/7/11/mnVJMf4NvYJNYgd1FX1Hfmk3vAnbkH10K5h0VBUI.mp4

نجفی در این باره روزنامه شهرآرا نوشت: راستش حالا دیگر صحبت کردن از برخی مفاهیم آن قدر پیچیده شده است که انگار نمی‌توانی یک موضع بینابین و منطقی بگیری. حتی نمی‌توانی مرکز و وسط این بحث را پیدا کنی، بس که ریزودرشت دارد و هزار، اما و اگر. در بعضی از مفاهیم مثل وطن دوستی و وطن پرستی داستان پیچیده‌تر هم می‌شود.
مهاجرت
نگاه کنید که چطور رامبد جوان، مجری برنامه «خندوانه»، با رفتن به کانادا و به دنیا آوردن بچه اش، زیر دست پای واکنش‌های منفی و سراسر خشونت آمیز مردم زمین گیر شد و او را به انواع واقسام اتهام‌ها به خصوص دروغ گویی متهم کردند. اما مگر بقیه شهروندان و بازیگران ایرانی بچه هایشان را آن طرف دنیا یا هر جایی که دلشان بخواهد به دنیا نمی‌آورند؟ برای مثال ۲ بازیگران سرشناس کشور در گفت وگوی رسانه‌ای شان تلویحا گفتند که ما پاسپورت کشور‌ی دیگر را داریم و دلمان می‌خواهد فرزندانمان هم از آن برخوردار باشند. این موضوع چقدر می‌تواند به وطن و دوست داشتن کشور ارتباط داشته باشد؟
حالا سؤال اینجاست که آیا این بازیگر یا بازیگران ایرانی با این حرف‌ها از دایره وطن دوستی خارج شده اند؟ آیا این دایره مرز خاصی دارد؟ آیا آن‌ها با این کار به سرزمینشان و مردم سرزمینشان پشت کرده اند؟ راستش این سؤال تا ابد می‌تواند ادامه داشته باشد. اما قصه رامبد جوان و حالا سالار عقیلی چیز دیگری است و واکنش مردم اگر نگوییم بحق است، آن قدر‌ها هم بیراه نیست. جوان سال هاست که در تلویزیون شعار‌های میهن دوستانه سر می‌دهد، با اقوام مختلف ایرانی محشور است، آن‌ها را در برنامه اش دعوت می‌کند. در روز ملی «شیراز» از مردم و شهردار شیراز دعوت می‌کند، در برنامه اش مناسبت‌های ملی را جشن می‌گیرد و حتی در مورد اخیر از مردم می‌خواهد که در مقابل تحریم‌ها و فشار‌های اقتصادی مقاومت کنند و اجناس داخلی را تبلیغ می‌کند و از مردم می‌خواهد که جنس ایرانی بخرند تا کارگران ایرانی بیکار نمانند؛ غافل از اینکه ملت متوجه می‌شوند که برند لباس‌های رامبد جوان خارجی است، ساعتش و لابد خیلی از وسایل خانه اش هم از بهترین برند‌های جهان است. پس آیا رطب خورده می‌تواند منع رطب کند؟!مهاجرت
هیچ کس حق ندارد در زندگی شخصی آدم‌ها دخالت کند و آن‌ها را بابت تصمیم‌های شخصی شان به باد سرزنش بگیرد، ولی راستش مردم یقه پرمدعا‌ها را می‌گیرند و با بقیه آدم‌ها کاری ندارند. کسی به سام درخشانی، گوهرخیراندیش، فریبرز عرب نیا، شیلا خداداد، گیتی خامنه و خیلی از هنرمندان دوتابعیتی و چندتابعیتی ایرانی کاری ندارد، ولی چرا سالار عقیلی با اینکه سال هاست در اسپانیا زندگی می‌کند، خبر مهاجرتش این همه سروصدا می‌کند؟ چرا کامنت‌های مردم این قدر بدوبیراه دارد؟ چرا افتاد ه اند به مسخره کردن ترانه‌های وطن دوستانه اش؟ یادتان هست در روز‌های پخش سریال «معمای شاه» و زمانی که هرروز صدای زیبای عقیلی از قاب صداوسیما پخش می‌شد و ترانه فوق العاده زیبای «ایران، فدای اشک و خنده تو...» را همه باهم زمزمه می‌کردیم و چقدر دوستش داشتیم و بعدش او هزاران بار به برنامه‌های مختلف دعوت شد و هزاران بار این ترانه را خواند و ما مردم هم هزاران بار با او زمزمه کردیم.
او در همان روز‌ها برای اجرای کنسرت در لندن حضور داشت و برای گفتگو با یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای دعوت شد. همه ما می‌دانیم که حضور آدم‌های سرشناسی مثل عقیلی در چنین شبکه‌هایی چه تبعات جبران ناپذیری دارد، آن قدرکه می‌تواند یک نفر را از کار بیکار کند و تا مدت‌ها خانه نشین. ولی عقیلی با خیال راحت برگشت و حتی چندنفر از مدیران و مسئولان پشتش درآمدند و با رسانه‌های داخلی گفتگو کردند که فعالیت او مانعی ندارد و به کارش هم ادامه داد. حالا هرقدر هم که بخواهیم ساحت زندگی شخصی و کاری هنرمندی مثل سالار عقیلی را از هم جدا کنیم، مردم باز این دو را کنار هم می‌گذارند؛ اینکه اگر وطنت را دوست داشتی، چرا رفتی و حالا چرا برای همیشه می‌خواهی بروی؟
مهاجرت
مهاجرت
مهاجرت
مهاجرت
مهاجرت